داستان

ما و مطب ساحلی دکتر «ی» - مهدیه کوهی‌کار

ما و مطب ساحلی دکتر «ی»

ما همه این‌جا آمده‌ایم تا دکتر «ی» را ببینیم. نشسته‌ایم توی بزرگ‌ترین سالن انتظار شهر، میان این دیوارها و زیر این سقف بلند شیشه‌ای. نفس داده‌ایم به هوای دم‌کرده این...

کلیدها - فاطمه حاجی‌کریمخانی

کلیدها

کلیدهایم را گم کرده بودم. برای همین آنجا بودم. دنبال کلیدهایم می‌گشتم. اعتراف می‌کنم که هنوز هم چشمم که به برف می‌افتد هوش و حواس از سرم می‌پرد. آن روز...

پنجره - مینودخت روح القدس

پنجره

گلویم به خس خس افتاده است آب دهانم را قورت می‌دهم، بهتر نمی‌‌شود.  نفس عمیق می‌‌کشم سرفه‌ام می‌گیرد. ایکاش در این دخمه پنجره‌ای بود تا درش را باز می‌کردم و...

فقط هفت بهار - سیما کشاورزی

فقط هفت بهار

کاش فاطمه زودتر بیاد. نور چراغ نمیذاره بخوابم. آخ دستم. کی سرمم رو زد؟ سوزن‌های لعنتی یک رگ سالم توی دستم باقی نذاشتن.  امروز چندم بود؟ نمیدونم. صبحی صدای بلبل...

هی نمی‌دونم والا. ما هم شنیدیم - امینه حسینی زهرایی

هی نمی‌دونم والا. ما هم شنیدیم

«هی خواهر تو هم که اصلا طرف‌های ما نمیای، دل تنگ بودم. نگاه شبی چه بارونی هم میاد. نمی‌دونم والا من هم شنیدم تا اخر هفته همین جوری قرار بباره....

برداشت آخر هانیه محمدی

برداشت آخر

تلفن را که جواب دادم، خدا خدا می‌کردم که عزرائیل با یک خط مستقیم تماس گرفته باشد، که قرار را تنظیم کند و من با پای خودم به دیار باقی...

دستم نشسته بود. گه اضافی خوردم! - مائده نصراللهی

دستم نَشُسته بود. گه اضافی خوردم!

– «چشاتو باز کن بابا! یه باد زپرتی رو نمی‌تونی تحمل کنی؟» گیج و مبهوت اطرافش را نگاه می‌کند. همه جا تاریک است. هر چند ثانیه یک بار با باز...