
ما و مطب ساحلی دکتر «ی»
ما همه اینجا آمدهایم تا دکتر «ی» را ببینیم. نشستهایم توی بزرگترین سالن انتظار شهر، میان این دیوارها و زیر این سقف بلند شیشهای. نفس دادهایم به هوای دمکرده این...
ما همه اینجا آمدهایم تا دکتر «ی» را ببینیم. نشستهایم توی بزرگترین سالن انتظار شهر، میان این دیوارها و زیر این سقف بلند شیشهای. نفس دادهایم به هوای دمکرده این...
کلیدهایم را گم کرده بودم. برای همین آنجا بودم. دنبال کلیدهایم میگشتم. اعتراف میکنم که هنوز هم چشمم که به برف میافتد هوش و حواس از سرم میپرد. آن روز...
گلویم به خس خس افتاده است آب دهانم را قورت میدهم، بهتر نمیشود. نفس عمیق میکشم سرفهام میگیرد. ایکاش در این دخمه پنجرهای بود تا درش را باز میکردم و...
یکی از ارزشمندترین چیزهایی که میتوانی داشته باشی، این است که هیچ نداشته باشی. و این هیچ، خود نعمتیست. نعمت نداشتن، نداشتن درد از دست دادن، یا ترس از دست...
کاش فاطمه زودتر بیاد. نور چراغ نمیذاره بخوابم. آخ دستم. کی سرمم رو زد؟ سوزنهای لعنتی یک رگ سالم توی دستم باقی نذاشتن. امروز چندم بود؟ نمیدونم. صبحی صدای بلبل...
«هی خواهر تو هم که اصلا طرفهای ما نمیای، دل تنگ بودم. نگاه شبی چه بارونی هم میاد. نمیدونم والا من هم شنیدم تا اخر هفته همین جوری قرار بباره....
تلفن را که جواب دادم، خدا خدا میکردم که عزرائیل با یک خط مستقیم تماس گرفته باشد، که قرار را تنظیم کند و من با پای خودم به دیار باقی...
– «چشاتو باز کن بابا! یه باد زپرتی رو نمیتونی تحمل کنی؟» گیج و مبهوت اطرافش را نگاه میکند. همه جا تاریک است. هر چند ثانیه یک بار با باز...