مطالب اخیر

سراب مهر - آتوسا القاسی

سراب مهر

یکی روز دل اندر سکوتی غمین نشسته به کنجی، شکسته، حزین ز بیدادِ زان جفا‌پیشه یار فتاده به دامِ غمی ناگوار ز دور آمدش بانگی از عقلِ پیر به تندی،...

نگاهی بر فیلم صبحانه در تیفانی - آناهیتا رشنو

نگاهی بر فیلم صبحانه در تیفانی

«هرجا هم که فرار کنی، آخرش با خودت رو‌به‌رو می‌شی.» داستان از جایی شروع می‌شه که نویسنده‌ی تازه‌کار و جوونی به اسم پل وارجاک که با یه زن میانسال پولدار...

بادکنک صورتی - مریم دیانی

بادکنک صورتی

بادکنک، بادکنک! بادکنک‌های رنگی  سبزه و زرد و قرمز هرچی بخوای هر رنگی! می‌شنوی؟ صدای عزیز آقاست! بله بله همین صدای گرفته که فریاد می‌زند «بادکنک بادکنک» را می‌گویم. خب...

داستانِ هی‌هی جبلی قُم‌قُم - رضا دانشور

داستان هی‌هی جبلی قُم‌قُم 

زمانی که مرحوم کلنل محمدتقی خان سلاح برداشته بود و بر سرتاسر شمال خراسان می‌تازید، کلب‌‌حاجی هنوز کلب‌‌حاجی نشده بود و بین امنیه‌های کلنل به «حاجی بعد از این» معروف...