صبر
گفته بودی بر منِ خو کرده بر غم، صبر کن باز مییابم تو را آهسته نمنم، صبر کن گفتمت صد بار، تلخی ها ز حد بگذشته است باز میگفتی گهی...
گفته بودی بر منِ خو کرده بر غم، صبر کن باز مییابم تو را آهسته نمنم، صبر کن گفتمت صد بار، تلخی ها ز حد بگذشته است باز میگفتی گهی...
روزی میآید پس از شامی نهفت کس نداند حال آن بیگانه گفت میروم آنگه به سوی ماهتاب می بنوشم تا طلوع آفتاب همرهانِ من به خود گویم که باید قلب...
جوانی را کنار لحظههای تار گم کردموقارم را میان قوم بیمقدار گم کردم به مانند زنی که آینه تنها پناهش بودفنون دلبری را در پس ِ دربار گم کردم به...
[۱]با جهانی دروغ درگیرممردهام یا هنوز میمیرم؟از تمام نبودنت سیرماین منم یا منی که در من ماند؟! پشت چشمان بستهام غم بودچشمهایت عجیب، مرهم بود [۲]خاطراتش همین حوالی بوددلخوشیهای او...
آه، میپنداشتی بی تو دگر لبخند نیست؟یا میانِ قلبِ من با زندگی پیوند نیست؟ با خودت غرق غروری پوچ میگفتی عجب!به زِ او بسیار بر من، کس به من مانند...
تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران داردنباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان داردسعدی اینک منم که بستر سبز جوانهامخاکم، محل رویش شعر و ترانهام خارم مبین...
و صدایی آمدآدم چیستآن چراغی که گمان خواهد کردابدیستآدم ای ناخلفِ طرد شده از روز ازلاندکی نور اگر میبینیانعکاس جعلی برف است و بسزندگی چیست، اگر پرسیدندزندگی در کف دستان...
دلی شکسته و بغضی در این دهان پیچیدصدای همهمهای لای استخوان پیچید لبی بریده شد ازگونههای فنجانیهوای گرم لبانش در استکان پیچید گلوله بغض گلوی پرنده را پر کردو بوی...