هی نمی‌دونم والا. ما هم شنیدیم

هی نمی‌دونم والا. ما هم شنیدیم - امینه حسینی زهرایی

«هی خواهر تو هم که اصلا طرف‌های ما نمیای، دل تنگ بودم. نگاه شبی چه بارونی هم میاد. نمی‌دونم والا من هم شنیدم تا اخر هفته همین جوری قرار بباره. ایشالا که بیاد، هرچی بیشتر بهتر. نه چای نمی‌خواهم. دکتر گفته کم کنم. اومدم دو کلوم اختلاط کنیم. از زندگی و حال و احوال خودمون و این روزها.

از این بچه‌ها که فکرهای بزرگ‌تر از خودشون توی سرهاشون دارند. دست روی دلم نذار که خونه. حالا ما خودمون رو می‌بینیم. بخدا باید شکر کنیم. همین پسر حاج خانم، همسایه سرکوچه‌ای، یادته پارسال قرار بود با نامزدش ازدواج کنه. دختر مثل دسته گل، داشت از سر کار می‌اومد. جوون‌ها، های جوون‌ها. راست میگن گل‌ها عمرشون کم‌تره. ما خارها موندیم روی بوته و این گل‌های نازنین پر پر میشن.

هی خواهر دلت خوشه. اگر این چهار تا کلوم حرف رو هم نزنم که دق می‌کنم. ها بین این گلوی منو از غم باد کرده. والا خودت رو ببین همش یک گوشه تو خونه افتادی و فقط چشمت به این ور ورهای تکراری که از این غارغارک در میاد.

هی خواهرم نگو نگو هم شد حرف. حداقل باید آدم چهار تا کلوم بگه تا سبک بشه. والا همه میگن. همین دیروز سر صف نونوایی بحثش بود. پیرمرد بنده‌ی خدا هشتاد سال دست کم داشت. می‌نالید و بالا و پایینشون رو یاد می‌کرد. ما که سرمون به کار و زندگی خودمون بود. فکرمون به قبول شدن دخترمون توی دانشگاه بود، به کار پیدا کردن پسرمون. والا ما که حرف‌های گنده گنده بلد نبودیم که به بچه‌هامون یاد بدیم. ببین چه بارون میاد. دلم پر میکشه برم زیرش دستم رو بالا ببرم از ته دل دعا کنم. یک آرزو‌ی خوب کنم. چرا به ما نیومده؟

خواهرم نگو ما هم دل داریم. مگه میشه بدون آرزو زندگی کرد مگه میشه دل به فردا نبست. نگاه کن خب، سرت رو بالا کن از همین پنجره به آسمون خدا نگاه کن. آخ قربونش برم ماه شب چهارده رو ببین زیر بارون چه برقی می‌زنه. هی مادر، هی مادر یادت بخیر.

بخدا منم دلم شور می‌زنه. هر روز که این دختر پاش رو از در میذاره بیرون تا وقتی برگرده من دلم هزار راه میره. بخدا بهش میگم، ولی اونم کم بی‌راه نمیگه. اصلا مگه میشه جواب بچه‌های این دوره و زمونه رو داد. آخرش میگه منم دختر مادرمم نمی‌تونم چشم‌ها رو ببندم. میگه چطور زمان خودتون کله خراب بودید و هر کاری می‌کردید عیب نداشت. توی زنبیل لای سبزی خوردن اعلامیه قایم می‌کردید ترس نداشت. آخه بابای خدا بیامرزدش براش همش از اون موقع‌ها تعریف می‌کرد. میگه حالا به ما که رسید زشته. یاد گرفته میگه زشت مرگه. همین رو که میگه ساکت می‌شم. والا زشته.

هیچ چی زشت‌تر از مرگ نیست. اخ آمین. آخ که خدا تخم و ترکه هر چی قلدر و از خدا بی خبره از روی زمین برداره. هی خواهر چی بگم. دروغگو برادر دروغگو. اونا دروغ میگن اینا هم چهار تا می‌گذارند روش و دروغ‌تر میگن. راست خدا رو کی دیده. ما که قصه‌هاش رو دیگه باور نداریم. دل ندارم برم پای یک روضه بشینم تا یک دل سیر گریه کنم. هی خواهرم برای برادر ما کی گریه کرد. وایستاد سینه سپر کرد که ما ترس و لرز نداشته باشیم که با خیال راحت زندگی کنیم. کو؟ ها کو؟

خیال راحت بخوره توی سرم. پسر دسته‌ی گلم، پسر نازنینم هنوز پاش از پارسال لنگ می‌زنه. شبی که اون جور زخمی رسید خونه تا صبح از ترس و وحشت یک لحظه پلک روی هم نگذاشتم. یک هفته توی چهارچوب در کارم بود به قسم و آیه دادن که دوباره نره خودش رو آش و لاش کنه. چه طور گریه نکنم خواهر. باید گریه کنم برای درد بچه‌ام گریه نکنم برای کی گریه کنم. ببین آسمون خدا چه طور داره با من می‌باره. ای ببار که دل ما هم با تو بباره.

خوبه تو هم می‌دونی رحم ندارن. ولی مگه به گوش این بی‌کله‌ها می‌ره. هی. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم این‌ها آه مامان و آقاجون که دامن ما رو گرفته. یادته مامان خانوم چه طور می‌زد به سینه‌ش. یک بار لای تشک‌ها اعلامیه پیدا کرده بود. ها خوب یادته. خنده هم داره. شما اون روز کلاس ظهر داشتی و همه‌ی آه و ناله‌ها نصیب من شد. ها یادته آقاجون جناب‌عالی رو توی خیابون وسط جمعیت ها دیده بود ولی خان داداش نگذاشت بهت یک حرف درشت بزنه.

الهی نور به قبرش بباره.  خدا همه‌شون رو بیامرزه. هیچ وقت فکر نمی‌کردم بچه‌های منم باید همون مصیب‌های ما رو بشکن، والا بیشتر. هی خواهر دلت خوشه. یادت رفته؟ مرغ و گوشت ما قطع نمی‌شد. آره یادمه بخاری گازی و تلویزیون مثل الان نداشتیم، ولی کی اون موقع‌ها داشت. ولی همه سفره‌های پهن داشتیم. چه می‌دونم والا ما که با درد و مرگ بار اومدیم. ایشالا درست میشه. ولی با ایشالا گفتن خالی هم مگه میشه. لال بشم اگه کفر بگم.

از غصه‌ست خواهر من، غصه بی‌‌صاحب مونده. از صد تا درد و مرض دیگه بدتره. دکتر چی میگه، حرص نخور. چه طور حرص نخورم مگه می‌تونم. یک شب تموم دختر دست گلم اشک ریخت. نشستم کنارش بهش گفتم مادر اشک‌ها تو کسی رو آزاد نمی‌کنه. گفت از خودش بدش میاد. از اینکه هیچ کاری از دستش برنمیاد.

خب من چی دارم جواب این دختر رو بدم که همیشه خدا فکرش به همه هست. دلش برای همه پر می‌کشه و دل ناگرون و پر از درده. آره والا دخترم مثل خودمه. بخدا نمی‌دونم بقیه مادرها چطور طاقت میارن. مادر اون‌هایی که اسیر و پرپر میشن چه طوری طاقت میارن. نگو تو رو خدا خواهر اونا هم مادرند. من و تو هم مادریم. تو خودت دلت برای پسرهای راه دورت شور نمیزنه.

هر کدوم یک گوشه‌ی این مملکت تیغ و سوزن دست‌شون گرفتند جون بقیه رو نجات بدن. دلت برای نوه‌هات شور نمی‌زنه؟ چی بگم والا.

نمی‌دونم چه طوری تو یک کلوم نمیگی. فقط ایشالا ایشالا می‌کنی و کتاب دعا دست می‌گیری. خب تو هم یک کلوم بگو. خواهر انبار نکن توی دلت. یادت رفته نوه کوچیکت، یک ذره دختر بچه، از کلاس درس راهی بیمارستان شد. عروست با شکم به راه چطور خبرش رو شنید وسط حیاط پس افتاد. خودت که دیدی خواهر. دیگه ما شنیدیم ها شده ما با چشم‌ها خودمون دیدیم. قسمت ما از این زندگی فقط مصیبت بود. هی دویدن و دعوا و جنگ. آخرش هم باختن. حق بچه‌ها و نوه‌های ما زندگی بود. یک عمر خوب بود. نه این حرف و تهمت شنیدن‌ها. حرص و جوش خوردن‌ها. دو دوتا چهارتا کردن‌ها. هی چی بگم والا. 

نگاه هنوز داره می‌باره. پاشو بریم وسط حیاط ما هم برای بچه‌هامون دعا کنیم. پاشو خواهرم بارون بهاری حیفه. الهی آمین. آخ قربون دهنت برم. منم برای آخر و عاقبت همین جوون‌ها دعا دارم. ایشالا تن همه سبز، زمین‌هامون سبز و دل‌هامون سبز باشه.»


امینه حسینی زهرائی

کلمات وب‌سایت

‫6 نظر

  • امینه گفت:

    قربونت برم سیما جان نظر لطفته ♡

  • پریسا گفت:

    اولش که شروع کردم خوندن خیلی برام جالب نبود این لحن. ولی تا تهش خوندم و حسم عوض شد. قشنگ بود، این که همه مکالمات از زبان یک نفر بیان میشه برام قشنگ بود.

  • فاطمه گفت:

    سلام بر شما… از خوندن داستانتون لذت بردم.
    یک پیشنهاد هم بهتون بدم اونم اینکه اگر تمام متن رو عامیانه دارید مینویسید پس ننویسید " نگاه". بنویسید "نگا". تا متنتون از لحاظ‌نگارش هم یک دست بشه💚 سبز باشید

  • علیرضا گفت:

    قشنگ بود.
    فقط لطفا قبلش یه ویرایش خوب کنید.
    چرا باید این همه غلط املایی باشه‌.
    نزار؟ نگذار یا نذار
    به جای جوون یا جوان نوشتن جون
    بین به جای ببین و غیره…
    قطعا بخاطر تایپ و تند نوشتن اینجور شده، حیفه تو ذوق بزنه.
    ببخشید برام مهمه چیزای خوب بدون غلط باشن‌

  • سیما گفت:

    ادم از خوندن قلم زیبای امینه جان خسته نمیشه . مثل همیشه عالی ♡

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *