معرفی کتاب کتابخانه نیمه‌شب

معرفی کتاب کتابخانه نیمه‌شب

چرا کتابخانه نیمه‌شب را زمین نگذاشتم؟

کتاب “کتابخانه نیمه‌شب” به قلم “مت هیگ” داستان زندگی “نورا سید” رو روایت می‌کنه.

نورا فیلسوف جوانی که از افسردگی و کمال‌گرایی (پرفکتشنیسم) رنج می‌بره و با توجه به استعدادهای زیادی که داشته (ستاره راک، قهرمان المپیک، یخچال شناس، شطرنج‌باز) هیچ‌کدوم از این مسیرها رو به سرانجام نرسوند و در نهایت یک شب تو اوج خستگی و بی‌انگیزگی و مرگ گربه‌ش، درحالی‌که فقط یه فروشنده و معلم پیانوی ساده‌ست، دست به خودکشی می‌زنه؛ و تو این راه نه تنها نمی‌میره، بلکه به دوزخی وارد می‌شه که با تصورات همه ما و چیزایی که خوندیم و فکرمی‌کردیم متفاوته؛ دوزخی که نه شبیه “دوزخ” “کمدی الهی دانته“ست و نه دوزخ “بهشتی-جهنمی” تو کتاب مسلمان‌ها و مسیحیان.

دوزخی که نورا سید واردش می‌شه یه کتابخانه‌ست با بی‌نهایت کتاب.

و شاید نقطه عطف این کتاب، کتاب حسرت‌هاست. حسرت‌هایی که زندگی نشدن، به سرانجام نرسیدن و با کلی امید و آرزو رها شدن.

زندگی دوزخی بین کتاب‌ها و تجربه زندگی کردن تو جهان‌های موازی فقط با بازکردن یه کتاب از کتاب‌خونه‌ت، زندگی‌هایی که نمی‌دونستی وجود دارن.

بین مرگ و زندگی، یک کتابخانه‌ست، و توی اون کتابخانه، قفس‌ها کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگی‌هایی رو بهت می‌ده که می‌تونستی تجربه‌شون کنی تا ببینی اگه انتخاب دیگه‌ای می‌کردی چه می‌شد؟ اگر شانس این رو داشتی که حسرت‌ها رو از بین ببری، چه اتفاقی میفتاد.

نقطه قوت کتاب همین‌جاست، کتابی که خواننده‌ رو به فکر می‌بره که اگه تصمیم دیگه‌ای می‌گرفتم چی‌ می‌شد؟ اما حالا با تصمیم‌هایی که گرفتم این زندگی رو دارم. می‌تونم بهترش کنم. چرا که نه؟ و تصور می‌کنم قبل از هر تصمیم‌گیری که به کجا می‌رسم و زندگیم چه تغییر می‌کنه!

زندگی تو جهان‌های موازیی که نورا تجربه‌ش کرد با تصمیم‌های متفاوتش، پیچیدگی‌های زندگیش، سختی‌هاش و حتی دیدن بهترین نسخه از خودش تو همه‌ی زندگی‌هایی که ممکن بود، بهترین زندگیی که می‌تونست در اون شاد باشه (آخرین کتابی که باز کرد) با همسرش دخترش و به عنوان یک استاد و نویسنده بدون قرص‌های ضدافسردگی، باز هم اون رو راضی نکرد چون کمال‌گرایی که داشت مانع از لذت بردن و شادی از زندگیش تو جهان موازی می‌شد.

پس تصمیم گرفت به زندگیی برگرده که با همه‌ سختی‌ها، مشکلات، تنهایی، نبودن گربه‌ش و… ، درش تصمیم به پایان زندگی‌اش گرفته بود.

نورا در واقع تجلی‌ای از خود مت هیگه که با افسردگی زیاد اقدام به خودکشی کرده بود اما موفق نشد پس تصمیم به نوشتن کتاب‌خانه نیمه‌شب گرفت.


یغما جوان

کلمات وب‌سایت

‫7 نظر

  • باران گفت:

    خلاصه نویسی بسیار زیبایی بود .موفق باشید و در پناه بهترین سرنوشتها باشید

  • ابوالفضل یغمایی جوان گفت:

    سلام
    باتشکر دیدگاه کامل و زیبایی از این کتاب بود.

  • رضا گفت:

    بسیار عالی و مفید🌹👌👌👌

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *