لابهلای نشانهها، تحلیلی بر رمان «بالاپوشی از قطار» (مهدیه کوهیکار)
بالاپوشی از قطار رمانی است مدرن که با دو زاویهدید متفاوت، اولشخص (طلوع، شخصیت اصلی) و سومشخص با محوریت یحیی (پدر طلوع) روایت میشود.
طلوع دختری جوان و راویای نامطمئن است که درخلال رفتوآمد میان بیمارستان و خانه، طی چند روز کوتاه، به روایت داستان میپردازد. او که مادرش را از دست داده حال مجبور است خواسته یا ناخواسته از پدر بیمارش نگهداری کند، چون جز او کس دیگری را ندارد.
در این رمان مخاطب حین روایت با نشانههای فراوانی روبهرو میشود، نشانههایی که تعدادی از آنها در دور دوم خوانش کشف میگردند. از این دست نشانهها میتوان به حضور آتش، داستان کهن مشی و مشیانه، هنر خطاطی، چوب، کبریت، موهای مجعد شخصیت اورکت آمریکایی و داستان زال اشاره کرد.
داستان با حادثهی آتشسوزی آغاز میگردد و همین تلنگر سبب میشود تا ذهن خلاق طلوع دست به آفرینش بزند. اما مخاطب تا صفحات پایانی داستان ردی از این آتشسوزی نمیبیند تا اینکه در بخش نهم ارتباط میان این دو آتشسوزی را درمییابد، گرچه با نگاهی عمیق میتوان ردپای این شعلهها را در هر فصل رمان بهوضوح دید، شعلههایی که نشانههای مختلفی از آن را به شکل کبریتهای متعدد و چوبهای خراطی، در دست راسو، یحیی و اورکت آمریکایی مشاهده میکنیم.
این نشانهها، هردو، یادآور آتشسوزی، خطر و گرمای جانفرسایی هستند که میتوانند جنایت هولناکی را رقم بزنند و کس یا کسانی را از هستی ساقط کنند و چه کسی در این داستان بیش از یحیی با چوب پیوند خورده؟
علاوهبر چوب، مخاطب در جایجای داستان با هنر خطاطی و خراطی روبهروست. بانو و طلوع، هردو، خطاطی میکنند، حروف را پیچوتاب میدهند و با انحنای آنها ذوق میکنند. این انحنا و این پیچوتاب از ویژگیهای بارز شخصیت اورکتآمریکایی است، او موهای مجعدی دارد که حالتشان یکسره طلوع را به یاد مشق کردنهای بانو و انحنای حروف میاندازد، تا جایی که دستهایش ناخودآگاه حرکت میکنند و همهجا، از روی ملافه گرفته تا روی دیوار و هوا، مینویسند. اما این نوشتنها و مشقکردنها که مرتباً در داستان تکرار شده نشانه از چه چیزی است؟
در فصل دوم داستان با صحنهی رقص بانو مواجهایم، صحنهای که با جزییات فراوان به ذکر حالت انگشتان دست و پا و حرکت بدن و دامن بانو پرداخته. جز این، ویژگی بارز بانو درطول داستان بازوهای درشتش است، انحنایی که گرچه در نگاه یحیی ظریف نیست، اما مثل حروف خطاطی شده برای طلوع آرامشبخش و مستیآور است و بارها به آن اشاره کرده. پس میتوان با توجه به ویژگی خاص اورکتآمریکایی، که در روایت مشی و مشیانه توسط انسی بهصورتی بسیار ظریف به آن اشاره شده، موهای مجعد او را همان پیچوتاب بدن بانو دانست.
از دیگر نشانههای استفادهشده در این رمان میتوان به واژهی زال اشاره کرد. این واژه در رمان «بالاپوشی از قطار» دارای دو کارکرد است. از طرفی مبارکه، معلم خط بانو که شک و سوءظن یحیی را برمیانگیزد، به بیماری زالی یا آلبینیسم دچار است و از طرفی تصویر زال، از شخصیتهای برجستهی شاهنامه و پدر رستم، روی تختهنرد شکارچی و یحیی خودنمایی میکند. اما وجه مشترک این دو چیست؟
هردوی این شخصیتها، مبارکه و پدر رستم، در انزوا بهسر میبرند و هردو آماج نگاههای منفی و بدبینانهی اطرافیان هستند، درحالیکه در ایجاد شرایط پیشآمده هیچ گناهی ندارند. علاوهبر اینها بهطورکلی بیماری زالی همواره با نگاهی منفی همراه بوده و در برخی فرهنگها نشانهای از شیطان تلقی میشده، تصوری که میتوان هم به شکارچی (دارندهی تختهنردی با طرح زال) نسبت داد و هم به استاد مبارکه که بهنظر میرسد مسبب اصلی تغییر بانو و حتی بارداری اوست.
بهطورکلی میتوان «بالاپوشی از قطار» را از آن دست رمانهایی دانست که علیرغم نثر ساده و روایت روشن برای درک و دریافت بیشتر به خوانشی بیش از یک بار نیاز دارد.
رعنا سلیمانی