شعری از میلاد طبخی
[۱]
با جهانی دروغ درگیرم
مردهام یا هنوز میمیرم؟
از تمام نبودنت سیرم
این منم یا منی که در من ماند؟!
پشت چشمان بستهام غم بود
چشمهایت عجیب، مرهم بود
[۲]
خاطراتش همین حوالی بود
دلخوشیهای او خیالی بود
در مسیری که انفعالی بود
از خودش هر چه بود را میراند
پشت چشمان بستهاش غم بود
چشمهایم عجیب، مرهم بود
[۳]
آخرین شعلههای دوزخ را
آخرین پُک به آخرین نخ را
آخرین سر میان مسلخ را
میزد و در سکوت خود میخواند:
پشت چشمان بستهات غم بود
چشمهایش عجیب، مرهم بود
یک نظر
داوشمی تا ابد