شعری از محمد لطیف‌پور

شعری از محمد لطیف‌پور

تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد
سعدی

اینک منم که بستر سبز جوانه‌ام
خاکم، محل رویش شعر و ترانه‌ام

خارم مبین که ساقه‌ی من بزم صد گل است
عطر محمدی است ز هر گل نشانه‌ام

طبع لطیف و همت سختم به یک نشان
یعنی پناه امن و امانی‌ست شانه‌ام

مطرود جمعِ رو سیهِ دسته‌ای کلاغ
بازم! بلند رای و بلند آشیانه‌ام

ناخورده از شراب حریفان مدعی
من مست بامداد و خمار شبانه‌ام

ای اتفاقِ خوبِ مکرر به گوش باش
من انتخابِ اصلی این عاشقانه‌ام

محدود شو به سینه ای بی انتهای من
آغوش باز کن که کران تا کرانه‌ام

من را “بخوان به نام گل سرخ” و بعد از آن (۱)
با من بیا که سوی بهاران روانه‌ام

“مجبور نیستی که بیایی ولی” بِدان (۲)
اینک منم که منتظر یک بهانه‌ام


۱- محمدرضا شفیعی کدکنی: بخوان به نام گل سرخ….
۲- مهدی فرجی: مجبور نسیتی که بمانی ولی نرو

کلمات وب‌سایت

‫8 نظر

  • محدثه محمودلو گفت:

    بسیار عالی، موفق باشید✨👌🏻

  • Zeynab گفت:

    به به چقد خوب و دلنواز

  • مرسانا گفت:

    احسنت🌹

  • حسین ضیایی گفت:

    بسیار زیبا بود 😍

  • علی پارسا گفت:

    احسنت👏👏👏👏

  • رضا گفت:

    بسیار زیبا لطیف عزیز

  • احسانم گفت:

    بسیار عالی،بی نظیر

  • خسرو گفت:

    لذت بردیم جناب لطیف پور عزیز. موفق باشید🙏❤

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *