شعری از انسیه فتح تبار

شعری از انسیه فتح تبار

دلی شکسته و بغضی در این دهان پیچید
صدای همهمه‌ای لای استخوان پیچید

لبی بریده شد ازگونه‌های فنجانی
هوای گرم لبانش در استکان پیچید

گلوله بغض گلوی پرنده را پر کرد
و بوی خون به درون پرندگان پیچید

همیشه در دل پاییز جنگ خون باریست
همینکه درد وغم عشق درخزان پیچید

چگونه از تو بگویم که دست برداری
که در دهان من این شعر ناگهان پیچید

چه قانع است خدایی که پای رفتن داد
به هرکسی که دلش را به این آن پیچید

من از تبار علاقه، تو از تبار که‌ ای
که حرف بین من و تو به هر زبان پیچید

کلمات وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *