دیوار چین و کتاب ها

دیوار چین و کتاب ها خورخه لوئيس بورخس

در ایام اخیر چنین خواندم که مردی که دستور ساختن آن دیوار تقریباً بی‌انتهای چین را داد همان «شی هوانگ تی» نخستین امپراتوری بود که نیز مقرر داشت تا همه‌ی کتاب‌های پیش از او سوخته شود. این‌که این عملیات دوگانه‌ی عظیم- نصب پانصد تا ششصد فرسخ سنگ در برابر وحشیان و نسخ بی‌چون و چرای تاریخ، یعنی نسخ گذشته -از یک تن واحد ناشی شده و بر روی هم جزو صفات او باشد بی‌دلیل مرا خرسند کرد و در عین حال نگران.

جستجوی علل بروز این احساس هدف یادداشت فعلی است. از نظر تاریخی، هیچ رازی در این اقدام دوگانه نیست. «شی هوانگ تی» پادشاه «تسینگ» که معاصر با جنگ‌های «هانیبال» است شش حکومت را به زیر سلطه‌ی خود آورد و دستگاه خان‌خانی را بر‌انداخت؛ دیوار بزرگ چین را برافراشت زیرا دیوار در آن زمان از وسایل دفاعی بود. کتاب‌ها را سوزاند زیرا مخالفان با استناد به آن‌ها امپراتوران گذشته را می‌ستودند.

ساختن قلاع و سوختن کتب کار مشترک همه‌ی سلاطین است، تنها خصوصیت ویژه‌ی «شی هوانگ تی» عمل کردن در مقیاسی چنین وسیع است. این نکته را برخی از چین‌شناسان نیز تلویحاً تذکر داده‌اند، اما احساس من این است که در شواهدی که آوردم چیزی هست بیش از افراط و یا غلو در اقدامی متداول.

محصور کردن جالیز با باغ امری است عادی و عام، اما نه محصور کردن یک امپراتوری. و نیز اراده کردن که سنت‌پرست‌ترین نژادها از خاطره‌ی گذشته‌اش، چه اساطیری و چه تاریخی، دست بردارد مزاح و تفنن نیست.

چینیان در آن زمان سه‌هزار سال تاریخ مدون در پشت سر داشتند (و نیز در آن زمان «امپراتور زرد» و «چوانگ تسو» و «کنفوسیوس» و «لائوتسو» را داشتند) که آنگاه «شی هوانگ تی» دستور داد تا تاریخ از زمان او آغاز شود.

شی هوانگ تی مادرش را به گناه فسق و فجور تبعید کرده بود، در عدالت سخت او علمای مذهبی چیزی جز کفر ندیدند، شی هوانگ تی شاید از آن رو خواست تا کتاب‌های قانون را براندازد که این کتاب‌ها او را گناه‌کار می‌شمردند، شی هوانگ تی شاید از آن رو می‌خواست تا همه‌ی گذشته را منسوخ کند که فقط یک خاطره را از میان بردارد: فضیحت مادرش را. (بر همین نهج، یکی از شاهان یهود همه‌ی کودکان را نابود کرد تا تنها یک کودک را از میان بردارد.).

این حدس موجه است، اما مسئله‌ی دیوار، یعنی روی دوم این اسطوره را حل نمی‌کند. بنا بر گفته‌ی مورخان، شی هوانگ تی قدغن کرد که از مرگ سخن رود و به جستجوی آب حیات برآمد و در کاخی نگارین بست نشست که عدد حجره‌هایش با عدد روزهای سال برابر بود.

از این شواهد چنین برمی‌آید که دیوار در مکان و آتش در زمان سدهایی جاودانه در برابر پیشروی مرگ بوده‌اند. «باروخ اسپینوزا» نوشته است که همه‌ی چیزها می‌خواهند در هستی خود دوام آورند. شاید امپراتور و جادوگران‌ش گمان کرده‌اند جاودانگی امری باطنی و «درون‌ذاتی» است و فساد نمی‌تواند در مداری بسته داخل شود.

شاید امپراتور خواسته است مبدأ زمان را از نو بیافریند و خود را «نخستین» نامیده است تا واقعاً نخستین شود و خود را «هوانگ تی» نامیده است تا حتی‌المقدور هوانگ تی شود، یعنی امپراتور افسانه‌ای که خط و قطب‌نما را اختراع کرد.  

این امپراتور اخیرالذکر، به موجب «کتاب شعائر» نام درست اشیاء را بر اشیاء نهاد. بر همین نهج، شی هوانگ تی، در کتیبه‌هایی که هنوز هم باقی است لاف زد که همه‌ی اشیاء در روزگار او نامی شایسته یافتند. آرزو کرد که سلسله‌ای جاودان پایه گذاری کند و دستور داد که جانشینانش امپراتور دوم، امپراتور سوم، امپراتور چهارم نامیده شوند و هکذا الی غیرالنهایه … 

من از نیتی جاودانه سخن گفتم. نیز شایسته است که فرض کنیم که ساختن کتب و سوختن کتب اعمالی هم‌زمان نبوده‌اند. این نکته (برطبق ترتیبی که ما به کار بردیم) تصویر پادشاهی را در نظر می‌آورد که از ویران کردن آغاز کرد و سپس به نگه داشتن گردن نهاد، یا تصویر پادشاهی مأیوس را که آن‌چه قبلاً از آن دفاع می‌کرد از میان برداشت.

این دو حدس تأثرانگیز است، اما تا آن‌جا که من می‌دانم متکی بر سندی تاریخی نیست: «هربر آلن ژیل» روایت می‌کند که بر کسانی که کتاب‌ها را پنهان کردند داغ زدند و محکوم‌شان کردند که تا روز مرگ، آن دیوار بیکران را بسازند.

این نکته مجاز یا مقبول می‌دارد که تفسیر دیگری بکنیم: شاید دیوار، استعاره‌ای بوده است، شاید شی هوانگ تی کسانی را که «گذشته‌پرستی» می‌کردند به کاری محکوم کرد که به اندازه‌ی گذشته وسیع بود و به همان اندازه ابلهانه و به همان اندازه بیهوده.

شاید دیوار در حکم دعوت به مبارزه بوده و شی هوانگ تی با خود اندیشیده است: «مردم گذشته را دوست دارند و من با این دوستی برنمی‌آیم و دژخیمان من با آن برنمی‌آیند، اما روزی کسی خواهد آمد که همانند من حس کند و آن کس دیوار مرا نابود خواهد کرد هم‌چنانکه من کتاب‌ها را نابود کردم و آن کس یاد مرا محو خواهد کرد و سایه‌ی من و آیینه‌ی من خواهد شد، و خود این را نخواهد دانست».

شاید شی هوانگ تی از آن به گرد امپراتوری دیوار کشید که امپراتوری را ناپایدار می‌دانست و از آن رو کتاب‌ها را نابود کرد که آنها کتاب‌های مقدس بودند، یعنی به عبارت دیگر کتاب‌هایی بودند که چیزی را تعلیم می‌دادند که سراسر آفاق یا شعور هر انسان تعلیم می‌دهد.

شاید سوختن کتاب‌خانه‌ها و ساختن دیوار اعمالی باشند که به شیوه‌ای مرموز یکدیگر را نفی می‌کنند. این دیوار پابرجا که، در این زمان و در همه‌ی زمان‌های دیگر، بر زمین‌هایی که هرگز نخواهیم دید دستگاه سایه‌اش را می‌افکند سایه‌ی قیصری است که فرمان داد تا احترام‌گذارنده‌ترین ملل گذشته‌ی خود را بسوزد.

بعید نیست که این نکته به خودی خود، و خارج از هرگونه حدس جایزی، ما را متأثر کند. (خاصیتش ممکن است در همین تضاد میان ساختن و سوختن به مقیاسی عظیم باشد.). اگر این مورد را کلیت بدهیم می‌توانیم نتیجه بگیریم که همه‌ی «صورت» (فرم)ها خاصیت خود را در خود دارند و نه در «محتوا»ی فرضی خود.

و این نکته با نظریه‌ی «بندتو کروچه» نیز وفق می‌دهد. و نیز «پاتر» در سال ۱۸۷۷ می‌گفت که همه‌ی هنرها آرزوی رسیدن به وضع موسیقی دارند که چیزی نیست مگر صورت.

موسیقی، حالات وجد، اساطیر، چهره‌های شکسته از زمان، بعضی از شفق‌ها و بعضی از جاها، می‌خواهند چیزی به ما بگویند یا چیزی به ما گفته‌اند، که هرگز نمی‌بایست آن را فراموش کرده باشیم، یا در شرف آنند که چیزی به ما بگویند. این حالت قریب‌الوقوع کشفی که هرگز رخ نخواهد نمود شاید همان رمز زیبایی و هنر باشد.


خورخه لوئیس بورخس 

برگردان: ابوالحسن نجف

برگرفته از کتاب باغ گذرگاه‌های هزار پیچ، احمد میرعلایی، نشر رضا (تهران، ۱۳۶۹) 

کلمات وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *