جوهر خودکار

جوهر خودکار

جوانی را کنار لحظه‌های تار گم کردم
وقارم را میان قوم بی‌مقدار گم کردم

به مانند زنی که آینه تنها پناهش بود
فنون دلبری را در پس ِ دربار گم کردم

به هر راهی که می شد… باز برگردم من از تاریخ
دلم را در ستون صفحه‌ی قاجار گم کردم

من از نه سالگی با دختران شهر همدردم
بلوغم را درون جوهر خودکار گم کردم

چه شد که دوستت دارم… همین یک جمله کوتاه
دمار از من درآورد و تو را هر بار گم کردم

کمی خنده برای این دل دیوانه می‌خواهم
گمانم خنده‌ام را با غمی بسیار گم کردم


انسیه فتح تبار – آذر ۱۴۰۲

کلمات وب‌سایت

یک نظر

  • عاطفه گفت:

    چقدر زیبا واقعا لذت بردم از قلمشون

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *