تحلیل کتاب کوکو (نگار داوودی)
«فاخته» پرندهای است که یکی از ویژگیهای بارز رفتاریاش زمزمه با خود است. گویی پرندهای درونگراست که همچو انسانی درونگرا درون خود با خود از همه چیز حرف میزند. نشخوار ذهنی دارد. درون خود فاجعه میآفریند در عین حال درون خود آرامشی مثال زدنی دارد. جهان شخصیسازی شده و معطوف به خود دارد. فردگراییاش و توجه به خود تختهپرش نگاه به بیرون و تحلیل وقایع بیرونی است. در واقع از دریچهی درونی خود به هستی مینگرد و این ویژگیهای برشمرده که باز میتوان در ادامه به آنها افزود خصیصهی راویِ رمان «نگار داوودی» با عنوان «کوکو» است.
این رمان راویای دارد که در تمام حالات و موقعیتها باخود گفتگوی درونی دارد. ریزبین است. دیوانهوار به تمامی جزئیات توجه میکند. موشکافانه به رفتارها و عکسالعملها چشم میدوزد. گاه از همین جزئیات چندین تداعی میزند. که پر بیراه نیست که بگوییم سیال ذهن.
راوی با سیلان ذهن خود ذرهذره شخصیتش را در متن برای خواننده آشکار میکند. و کمکم خواننده متوجه میشود که راوی رمان زنی است خانهدار و ناراضی از شرایط زندگی و درگیر با آلام جسمی و روحی و در عین حال مادر دو دختر کوچک دبستانی و یک نوزادِ پسر تازه به دنیا آمده، که از همان ابتدا ویژگی یک مادر یا زن ایرانیِ امروزی است.
آنچه که نویسندهی این رمان در وهلهی نخست میکوشد که نشان دهد نوع زیست یک زن بهسان دیگر زنان جامعه (مشت نمونه خروار) است. در جامعهی امروز ایران زنان هم در نقش خانهداری باید حاضر گردند یعنی «تولید مثل، تربیت و پرورش فرزندان، رتخ و فتخ امور زناشویی، پخت و پز، حفظ و اجرای مناسبات قومی خویشی و…» و هم اینکه هویت مستقل خویش را حفظ کنند. که تعادل برقرار کردن در این نقشها بسی دشوار است.
چنین وضع موجودی به خمودی و انفعال زنان میانجامد چنان که امروزه زنان افسردهای میبینیم که در جیبهایشان قرصهای خواب آور و ضدافسردگی یافت میشود. که این امر به نوبهی خود انفعال زنان را دوچندان میکند. گویی در این جغرافیای زندگی یک زن نقطهای برای خود، درنگی برای انجام اعمال مورد علایق و امکان جولان منویات خود را ندارد. چراکه هرچه هست باید در خدمت خانه و خانواده باشد.
چنانکه پیداست آبشخور این موضوع از تفکر مردسالارانه است. همانطور که در رمان «کوکو» هم حضور مرد مسلط را حس میکنیم. البته گاه به شکل مستقیم و محسوس به طور مثال در بخشی میخوانیم: «روزبه دیر میاد…وقتی خونه میآییم میگه: دیگه حق نداری اینها رو تنها بذاری.» حق؟ حق رو کی تعیین میکنه؟ (در این گزارهها مشخص است که مرد خانه علنی خطکشیها و اعمال قدرت میکند.) یا در جای دیگر حتی به وقتی که زن رمان خیلی از روزهای زایمانش نگذشته و بخیه و پانسمان دارد باید وظیفه زناشویی را به جا آورد. در کتاب میخوانیم: «صبح…میگه بابت دیشب ممنونم. از یادآوریش مورمورم میشه و زیر زخمم تیر میکشه…»
و گاه به طور غیر مستقیم و نامحسوس آنجا که خود فیزیکیشان نیست ولی سایهیشان هست. چنانکه که در کتاب خیلی از «روزبه شوهر راوی» دیالوگهای طولانی و زیادی نمیشنویم یا حضور فیزیکی پررنگی ندارد. اما انگار مرد مرکز است و همه چیز در پیرامون در توجه با آن مرکز و تحت شعاع آن مرکز شکل میگیرد.
چنانچه در مورد خرده فرهنگ مرسوم در رمان میخوانیم: «از قدیم گفتن عشق امروز هست و فردا نیست. زن تکیهگاه میخواد. شوهر خوب و پدر خوبی شد، کافیه» مامان میگفت. یا میخوانیم: «زن باید اول زندگیش هروقت شوهرش گفت خونه بابام، لباس به تن و کفش به پا جلوی در باشه که حساسش نکنه».
«تا قبل از اومدن دخترها سه بار دوش میگیرم. ولی هنوز تنم بوی مرد میده. درست مثل بوی چربی پوست مرغ که وقتی میشوریش میره زیر ناخنهات و هرچقدر صابون بزنی باز هربار بو بکشی تا مغز سرت رو پر میکنه. میام پیش اهورا روی تخت دراز میکشم. احساس میکنم بالش زیر سرم هم بو گرفته. بوی چربی سر مردونه. ملافش رو میکنم و میرم یه بالش دیگه میارم، همبن بو رو میده. لابد سرش رو روی اینها هم گذاشته.»
این جملات اشاره به پخش حضور مرد به طرق مختلف در خانه است. خانهای که مرد نسبت به آن اتوریته دارد.
پرنیان خجستهحال