اشتقاق و معنای رستم
تصور اشتقاق نام رستم از مصدر ((رَستن: رهایی یافتن))، نمونه دیگری از ریشهسازیهای عامیانه در روایات حماسی است. درباره ساخت و معنای نام رستم، نظر مشهور این است که از 《رُس》 (از raodha: رُستن و بالیدن) و 《تهم》 (از taxma: دلیر و پهلوان) یا صورت اوستایی raoda-staxma به معنای《بزرگ پیکر》یا 《دارای رویش نیرومند》 است.
برخی پژوهشگران آن را از اوستایی raotas-taxma یا ایرانی باستان Rautas-tama به معنای نیرومند مانند رود یا رودخانه دلاور میدانند.
به نظر دکتر سرکاراتی نیز، رستم از ایرانی باستان Rautas-taxman به معنای 《تازش رود》 است و رستم یعنی کسی(یلی) که مانند رود میتازد. در این اشتقاق taxman ربطی به 《تهم》ندارد.
رستم: نامدارترین و محبوبترین پهلوان داستانی ایرانی است که درباره هویت و منشا روایات او نظریات مختلفی داده شده. معروفترین و شاید پذیرفتهترین دیدگاه، این است که خاستگاه رستم و داستانهایش سکایی است. این نظریه بر چند قرینه و دلیل استوار است.
از آن جمله، صفت《سگزی》به معنای《سکایی》برای رستم، کشف قطعهای سغدی درباره نبرد رستم با دیوان و دیوارنگارههایی از دلاوریهای او در شهر سغدی پنج کنت، شیوه پیکار او با دیوان در متن سغدی که گریز از برابر آنها و سپس تاختن غافلگیرکننده است و این روشی سکایی است و خاکسپاری رخش به همراه او در بیتی الحاقی بر شاهنامه که باز آیینی سکایی در تدفین است. نولدکه روایات رستم را متعلق به ایرانیان بومی ساکن سیستان میداند و نظریه سکایی بودن آنها را نمیپذیرد.
برخی محققان خاستگاه رستم و خاندان او را پارتی میدانند و مارکوارت و پس از وی چند تن از ایرانشناسان معتقدند که رستم در اصل لقب گرشاسپ بوده که بعد به صورت شخصیتی مستقل درآمده است.
شادروان دکتر بهار الگوی کهن رستم و داستانهایش را در ایزد هندو ایرانیِ ایندره و نیز کریشنه هندی بازجستهاند.
به نظر دکتر قریب در داستانهای《اقوام ایرانیتبار قبل از انشعاب آنها به شرق و غرب》پهلوانی به نام رستم وجود داشته است و دیک دیویس او را پهلوان بومیان ساکن فلات ایران در برابر مهاجران/ مهاجمان آریایی میداند که با جابهجایی نقش و مصادره مطلوب در داستانها به دلاور این مهاجران/ مهاجمان تبدیل شده است.
بعضی از پژوهشگران نیز کوشیدهاند برای رستم هویت یا پیشنمونه تاریخی قایل شوند چنان که بخشی از شخصیت او را نمود حماسی گُندَفَر دانستهاند که در نیمه نخست قرن اول میلادی یکی از فرمانروایان اشکانی-سکاییِ جنوب شرق ایران و کابل و شمال غرب هند بوده است.
کویاجی، رستم را یکی از شاهزادگان و سرداران بزرگ سکایی به شمار آورده که بر سیستان و سرزمینهای غربی شاهنشاهی اشکانی فرمانروایی داشته است و بیوار احتمال داده که سورنا، سپهسالار مشهور اشکانی، الگوی شخصیت رستم بوده است.
یکی دیگر از محققان هم، رستم را در اصل رودرم، شهربانی(ساتراپی) در میانه سالههای (۱۵۰-۱۱۰ ق.م) معرفی کردهاند.
در این بین، آنچه پذیرفتنی مینماید این است که رستم را بدون کوشش برای تطبیق و یکسانانگاری او با اشخاص اساطیری و تاریخی، محتملا باید پهلوانی《حماسی》دانست که در خاستگاه خود حماسه قابل بررسی و شناسایی است و مقایسه او با ایزدان، یلان و کسان دیگر (مانند کریشنه، اَپامنپات، گندفر، گرشاسپ، سورنا، اَرجُن و بیشمه(هردو از پهلوانان مهابهاراتا)، هرکول و…) اگر فقط برای نشان دادن مشابهات بیهیچگونه نتیجهگیری قطعی باشد، درست، مقبول و البته جالب است.
در اوستا نام و داستانهای رستم نیامده است و ظاهرا کهنترین منابع مکتوب ایرانی که از او نام برده منظومه درخت آسوریگ و یادگار زریران است که هردو اصل پارتی دارد.
درباره علت نبود نام رستم در اوستا، نظر مرحوم دکتر بهار این است که چون داستانهای رستم مربوط به ادوارِ پس از تدوین اوستاست، در این کتاب اشارهای به او نیست و به دلیل پایبندی مدوّنان آثار پهلوی به سنت دینی خویش، در این متون نیز به رغم اشتهار رستم در عصر تالیف آنها، به روایات او توجه سزاواری نشده است.
احتمال دیگر این است که چون رستم، پهلوانی سکایی بوده، داستانهایش نیز از طریق سکاهای مهاجر به ایران آورده و در نواحی مختلف پراکنده شده و سپس در روایات ملی ایران راه یافته است لذا در اوستا از او نامی نیست.
با این حال نام و داستانهای رستم قدمت دیرین و شهرت گستردهای داشته است و این از قراینی چون اشارت مورخان ارمنی(موسی خورنی/ خورناتسی و گریگور ماگیستروس)
به او، وجود متن سغدی داستان نبرد رستم با دیوان و دیوارنگارههای پنج کنت، رواج روایت رستم و اسفندیار در حیره در عصر پیامبر اسلام(ص) و اشاره مسعودی به تدوین داستانهای وی و خاندانش در کتابی پهلوی به نام سکیسران(سکیگسران؟) برمیآید و بر همین اساس گفته شده که روایات رستم در اواخر دوره ساسانیان در سراسر ایران مشهور بوده است.
پیش از حماسه ملی ایران، داستانهای رستم در شاهنامه از دست رفته ابوالمویّد بلخی نیز بوده و آزادسرو در اوایل سده چهارم در مرو، کتابی درباره اخبار پهلوانی او فراهم آورده بود که شاید ماخذش همان متن پهلوی سکیسران بوده است.
در متونی مانند اخبارالطوال، تاریخ طبری، مروجالذهب، تاریخ بلعمی و البدء و التاریخ هن اشارههایی به رستم و دلاوریهای او هست. ولی ماخذ اصلی داستانهای رستم در فرهنگ و ادب ایران و مایه شهرت و محبوبیت او، شاهنامه فردوسی است.
در شاهنامه نژاد رستم از سوی پدر به جمشید و از مادر به ضحاک میرسد. او پهلوانی است پیلپیکر، بلندبالا، زورمند و بسیارخوار که از روزگار منوچهر تا بهمن(حدود پانصد سال) زندگی میکند. پیلتن، تهمتن و تاجبخش، مهمترین القاب و صفات اوست و به داشتن اسبی ویژه به نام رخش، جامه جنگی مخصوص به نام ببربیان، درفش اژدهاپیکر و چادرسبزرنگ از یلان دیگر، متمایز است.
رزمافزارهای وی نیز بسیار سنگین و فقط ویژه اوست و از آن میان، گرز گران نیاکانیش نامبردارتر است.
مهمترین داستانهای رستم در شاهنامه عبارت است از: نبرد تن به تن او با افراسیاب در جوانی، گذشتن از هفت خان، نبرد با سهراب، رویارویی با اشکبوس و کاموس و خاقان چین و پهلوانان همراه آنها، نبرد با پولادوند، کشتن اکوان دیو، رهانیدن بیژن از چاه- زندان افراسیاب و جنگ با اسفندیار.
او در همه نبردها پیروز نهایی میدان است و هرگاه که به یاری ایرانیان میآید، آنها را از گرفتاری و خطر شکست و نابودی میرهاند.
رستم شخصیتی است خداپرست، میهنخواه، آزاده، بزمدوست، چارهدان، پرمهر و در عین حال زودرنج و خشمگین و گاهی بسیار تندخوی و سنگدل.
پس از شاهنامه غیر از اشارات و روایات منابع تاریخی(نظیر: مجملالتواریخ، نهایهالارب، تاریخ سیستان، تاریخ طبرستان، فارسنامه و…) و گزارشهای غرر ثعالبی- که به همان منبع فردوسی، شاهنامه ابومنصوری، برمیگردد- در آغاز قرن پنجم شخصی به نام پیروزان به دستور فرامرزبن علاالدوله فرمانروای اصفهان کتابی از پهلوی ترجمه کرده بود که خلاصهای از آن در نزهتنامه علایی باقی مانده است و نشان میدهد که در این متنِ از میان رفته، داستانهای دیگری درباره رستم، جز آنچه در شاهنامه میبینیم، وجود داشته است. همچین از اخبار پهلوانی او روایات مستقلی مانند رستم و کک کوهزاد، رستم و شبرنگ و رستم و ببربیان/ پتیاره به نظم درآمده است.
رستم در برخی از منظومههای پهلوانی پس از شاهنامه به سانِ بهمننامه، فرامرزنامه، برزونامه، جهانگیرنامه، بانوگشسپنامه و شهریارنامه نیز، نقش و حضور دارد و در این آثار و طومارهای موجود(از دوره صفویه به بعد) و روایات شفاهی/عامیانه داستانهای تازهای از نبردها و دلاوریهای او آمده و فرزندان و فرزندزادگان متعددی به وی نسبت داده شده است.
در ادب غیرپهلوانیِ فارسی نیز، رستم همواره نماد پهلوانی است و نام و داستانهای او به کرّات و با مقاصد و استفادههای متنوع مورد تلمیح بوده است.
وی در فرهنگ و روایات عامیانه مردم ایران هم، جایگاه نمایانی دارد و تشبیهات و مثلهای گوناگونی با نام و داستانهایش ساخته شده است.
در روایات و معتقدات مردمی رستم با امام علی(ع) رویارو میشود و پس از مغلوب شدن در کشتی به دست ایشان دین اسلام و مذهب شیعه را میپذیرد.
گذشتگان میپنداشتند که رستم در چاه غدر شغاد زنده است و هنگام ظهور امام زمان(عج) سوار بر رخش از آنجا بیرون میآید و در رکاب آن حضرت شمشیر میزند.
آنها همچنین محل نبردهای او و مکانهایی مانند باغ رستم، آخور رخش و نقش سم آن، تخته سنگی که رستم روی آن خوابیده، جای پای او، غار اقامتگاه وی، کوهی را که کنده و خانه ساخته و… را نشان میدادهاند.
توضیحات دربارهی نگاره: کهنترین نگارهی رستم و رخش، در نقاشیهای باستانیِ پنجکنت.